اغاز...



خدای خوبم امروزم مثل همه روزهای پیش بایادتوشروع میکنم.بایادتوومهربانی های بی اندازه ات...پنجره رابازمیکنم میخواهم صدای جیک جیک گنجشک هاروشن ترازقبل درفضای اتاق بپیچد.پنجره رابازمیکنم تااسمان به اتاقم پابگذاردوخورشیددست های طلاییش رابرسرم بکشد.خدای خوبم دوست دارم امروزونیزروزهای دیگربه یادمهربانی های توباشم.دوست دارم دلم همیشه پرازیادتوباشد.دوست دارم همه لحظه هایم بایادتوپرازبوی بهارشود.پرازبوی جوانه های تازه شکفته..پرازبوی علف های باران خورده..خدای خوبم دوست دارم خوب باشم خوبترازهمیشه..دوست دارم انقدرمهربان باشم که پرنده هابیایندوروی  دستهایم لانه بسازند..دوست دارم انقدرمهربان باشم که اسمان دردلم جاشود.خدای من..خدای لحظه های زندگی من کمکم کن تامن هم شبیه افتاب شوم..گرم.. مهربان..پرازروشنی..پراززندگی..